در 2 سال و 2 ماهگی
بابا: بچه جان کمتر بالا و پایین بپر از رو تخت میافتی ها ... بچه : نه من زرنگم مامان ایران : پسرم اینقدر ندو خسته شدی پسرخمیده میدوه ومیگه : خسته نشدم زانوم درد گرفت بیا روغن شتر مرغ بزن به پام مامان ساعت 11.5 شب : کیامهر وقت خوابه بایدبخوابیم کیامهر : نه( کشدار ) مامان : چرا؟ هنوز که بابا نیومده ، راستی بابا کجاست ؟ مامان : کار داره الان نمی تونه بیاد کیامهر : بریم بهش زنگ بزنیم ( بابا در بیمارستان مراقب بابا دون دون نازنینه ) ومن باید یه جوری پسرا دست به سر کنم .ولی بابا تصمیم میگیره بیاد ویه سری به پسربزنه... مامان: تا چنددقیقه...